این رو من دیدم
پسر خاله ی من عاشق یه دختری شده بود
حالا خونواده ها کاملااااا متفاوت!
خونواده ی خالم مذهبی بودن اون ها برعکس
کلا تیپ و هیچشون به هم نمیخورد
مثلا خاله ی من عمرا بدون چادر جایی بره
ولی دختره اومده بود عروسی پسر دایی ام رفته بود وسط سالن رقص با موهای باز و یه آرایش خیلی غلیظ!
خلاصه بعد که خالم اینا قبول نکردن
و رفته بودن به خونواده ی دختره شکایت کرده بودن که چرا دخترتون ول کن پسر ما نیست
بابای دختره گفته بود خاک بر سر ما کنن از دست این دختر
گفته بود نمیدونن باهاش چیکار کنن و حریفش نمیشن!
بعد گفته بود بچه ام هست و نمیتونم بکشمش هم!
خب خانم های محترم حالا یه پسری تو خواستگاری بگه که تا الان حتی یه مگس ماده هم از کنارم رد نشده آیا بعد از ازدواج هم تو ذهن خودتون میگید که نکنه دروغ گفته و رابطه داشته؟؟
اوهوم دقیقا!
حالا یه اخلاقی داشت من راستش خوشم نمیومد
من مثل خیلی های دیگه اصولا عاشق آدم های مهربونم
یعنی یکی از خانوم های همسایه یه خانوم خوش برخورد و مهربونیه
من هر وقت میبینمش میگم مامان این همون خانومه عشق منه!
حالا این پسره هم خیلی مهربون و آروم بود در عین حال با یه غرور خاص
دیدی که تا یه حدی غرور برای پسرا چقدر اونارو دوست داشتنی میکنه!
بعد دیدم یه مدت تا نیمه های شب با دخترای گروه حرف میزدن تلگرام
خیلی شاعرانه صداشون میکرد
مثلا یکی از دخترا متولد مهر بود، پسره هم خودش مهرماهی بود و خیلی احساسی هم بود!
بعد که اون دختره میومد تو گروه چت کنه
بهش گفت درود بر خانوم فلانی بانویی از جنس مهر!
دیگه اون وقتها دلم خواست برم دم خونه شون موهاش رو بکشم!
راستش اصلا خوشم نمیومد از اون برخورد هاش
چه خبره تا نیمه های شب با دخترای مردم هی بشینی چت کنی برو بخواب دیگه!
مثلا چند وقت پیش یه خانمی پست گذاشته بود:
چند وقته که با یه پسری دوستم و پسر خیلی "پاکی" هست اما تو گذشته به خاطر فرار از سربازی با یه دختر ازدواج کرده بعدشم طلاق داده!
منم گفتم آفرین به این پسر "پاک" واقعا چه پاکه!
بحثش خیلی طولانيه یلدا خانم ،بسته به این داره که فرد تا چه اندازه و چه مدت این موضوع براش ادامه داشته .
بحثش واقعا خیلی طولانيه ،ببينين،خلاصه بهتون بگم عشق اول خیلی خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنیم رومون تاثیر ميذاره چه مثبت چه منفی !
این موضوع رو سعی کنین تو گوگل پیدا کنین و بیشتر بخونین: تاثیر گذشته ناخداگاه مغز انسان
هر شخصی که تا الان به نوعي باهاش در ارتباط بودیم رو ما تاثیر ميذارن
عشق اول ; اولین تجربه از این حس جديد
یلدا خانم اگه یه خورده بیشتر فکر کنین میبینین که بعضی تعريف هایی که از عشق و عاشقی دارین در اصل ميتونين ربط بدین به عشق اولتون
یعنی نخواسته عشق آول رو معیار های آینده ما تاثیر ميذاره ،مثلا من عشق اولم ویژگی هایی داشت که الان جزوي از معیار هام شدن . ینی ناخداگاه آدم ميگه یکی باشه شبیه عشق اولم ،من فقط نميگم ،هر شخصی نا خداگاه بدون اینکه خودش واقعا بدونه همش داره معیار هایی درست میکنه که به عشق اولش مشابه باشه! البته در مورد کسايي که عشق اول داشتن گفتم. نه نگران نباشین ،کسایی به فکر عشق اول ميافتن که یه دوره روانی اون عشق اول بودن و خیلی طول کشیده . ولی این هست که تو ضمیر ناخداگاه داریم به عشق اول فکر میکنیم ،ینی تو ناخداگاه هست و هيچوفت پاک نمیشه . هر روز با کسایی که صحبت ميکتبم و ازشون تاثیر پذیرفتیم ميرن تو ناخداگاه ،تاثیر هاشون میمونن تو ناخداگاه آدمی ،هیچوقت پاک نمیشن!
اينه قدرت ناخداگاه مغز !
Neurosurgeon Sajad
راستش خودتون پسرید و تا یه حدی میشه شناخت شخصیت یه پسر و اینکه در گذشته رابطه ای داشته یا نه
ولی خب هیچ چیزی صد در صدی نیست
مشکل دخترا هم همینه دیگه!
حالا بدتر از این ها میدونین چیه؟
من دختر تو اقوام دیدم دختر ها نه پسر تازه!
چند سال با پسری دوست بوده حالا به قصد ازدواج
بعد گردن خورد تا نیمه های شب هم باهاش تلفنی فک میزد
یعنی هیچکدوم نه پدر نه مادر نمی دونستن!
زمونه ی عجیب غریبی شده یعنی آدم ها عجیب غریب شدن
یا اینکه پسر خاله ام چند وقت پیش بحث ازدواج اینا شد
دیدم برگشت به خالم گفت مادرمن تو از کجا نمیدونی من الان 4 تا زن صیغه ای ندارم!؟؟؟
خدایی دلم خواست جوری سیلی بزنم تو گوشش دیگه از این حرفا نزنه پررو!
بعد خواستم بگم خب پسری که تا نیمه های شب بیرون از خونه است و گاهی صب میره شب میاد این چیزا هم ازش بعید نیست
بعد تازه دفاع می کرد گفت اسلام دستورش رو داده شماها چرا سخت میگیرید!؟
آره دقیقا. حس میکنم طرز فکر و نگاهمون کلا متفاوتهخب دختره حتما میدونسته و با این شرایط زنش شده، چن وقت پیش هم یکی از بچه ها برا فامیلشون دنبال کسی میگذشت که برا اینکه سربازیش مدتش کم شه یه مدت زنش بشه، اینو مستقیم گفت، خب اون دختر هم حتما با علم این موضوع زنش شده ، ما که نمیدونیم چی بینشون بوده
خیلی متشکرم
حرفاتون به نظرم درسته
من هم زیاد تو تنهایی هام بهش فکر کردم
راستش دقیقا من هم بعدها هم که اگه از کسی خوشم میومد یا عشق اولیه میفتادم..!
به خصوص اینکه ببینی از نظر عقلی هم اون آدم رو قبول داشته باشی دیگه بیشتر برات پررنگ میشه
من وقتی بزرگتر هم میشدم بعد میومدم برای خودم عاقلانه به پسرداییم فکر می کردم
میگفتم خب چرا من ازش خوشم میومد!؟
بعد میدیدم عقلا هم کیس خوبیه برای ازدواج و دوست داشتنی هم هستش!
بعد که دیگه عاقل تر شدم دیدم عقلم میگه وقتی پسری دوستت نداره تو هم دوستش نداشته باش!
به نظرم این ها دیگه کلاهبرداریه
مگه دل و احساس آدم موش آزمایشگاهی یا وسیله ی معافی آقاست که بیاد اینجوری ادعا کنه!
باید موهای همچین پسرایی رو کشید!
یلدا خانم اون دختری که تو فامیلتون هست بعد با دوس پسرش تا نصف شب حرف میزد به نظرتون کار بدی بود؟ و چرا؟؟
خانم توسکا به نظر شما چرا اگه خواستگار آدم قبلا رابطه داشته باشه احساس بیهودگی بهش دست میده؟؟ چرا با خودش میگه که کاش منم زندگیمو میکردم؟؟
خب آره، راستش دختر خالمه
قضیه اش یه کم مفصله
پسره وقتی دختره کلاس پنجم بوده تو شهری که عمه ی دخترخالم زندگی میکردن دیده بودتش
بعد به دختر عمه اش گفته بود که با هم آشناشون کنه!
البته دختر خالم هیکلش به نسبت سنش همیشه بزرگتر بود! و این باعث میشد از همون پنجم دبستان خواستگار داشته باشه!
جالب اینجاس بعضی ها قیافه ی دختر رو خیلی اهمیت میدن نمیگن سن و سالش کمه کم میدونه، بگذریم خلاصه
بعد دختر خاله ام قبول نمی کرده!
تا چهارسال بعد که دیگه رفته بود دبیرستان، طفلک سرشم تو کارای خودش بود
من همیشه برای درس و اینا هواش رو داشتم و صمیمی بودیم با هم
دیگه چیزی بود بهم میگفت و کلا خیلی بهم اعتماد داشت
خلاصه همون موقع دبیرستان که دختره دیگه موبایل داشت البته متاسفانه!
و دوباره پسره تو بازار همون شهر دیده بودش، با اصرار و قسم به اینکه برای زندگی میخوادش و نه دوستی
از طریق همون دختر عمه ی گردن خوردش دختر خاله ام قبول کرده بود باهاش از طریق موبایل حرف بزنه
کم کم شروع شده بود و هفت ماه بعد که به من گفت کاملا وابسته شده بود بهش!
یعنی شوهرم و عزیزم و اینا خطاب میکرد پسره رو!
من هم راستش خیلی بارها سعیمو کردم که ازش دورش کنم
دختر خاله ی من آمار کل فامیل و حتی منو به پسره داده بود، یه بار هم از موبایل من به پسره زنگ زده بود!
پسره سرباز بود اون موقع
این مدت دوسه بار هم دعواشون شد
بعد گاهی من شب خونه ی اون ها میخوابیدم با اینکه محصل بود و به خصوص تابستونا
دیدم یه ریز حرف میزنه
خب حس بدی بهم دست داد
شوهر خاله ی من خیلی سنتی و خیلی متعصبه رو این چیزا
یعنی اگه میفهمید جریان رو تیکه بزرگه ی دختره گوشش بود فکر کنم!
بعد این دختره بچه ی اول خونواده اس
و خیلی لوسش کردن هر چی اون بگه تو خونه همونه! انتخاب ها تو خونه حتی لباس های بچه های دیگه سرویس های خونه، خیلی بهش رو میداد خاله ام
بعد کار به جایی کشید که مثلا هر جا گردن خوردش میرفت باید اون پسره از شهر خودشون براش تعیین تکلیف میکرد
به خاطر حرف اون چادری شد
یا گاهی اجازه نمیداد جایی بره!
یا بهش گفته بود حق نداری با پسر خاله هات دست بدی و زیاد گرم بگیری!
خلاصه این چیزا
خب منم گفتم دختر احمق داری به پدرمادرت که این یه عمر برات زحمت کشیدن خیانت میکنی
واقعا من هیمشه میترسیدم بفهمن چی بشه
جدا از اینکه چند بار دعواشون شد دختر خاله ام اینقدر حق حق میکرد تنفسش دچار مشکل شده بود و دکتر براش اسپری تنفس تجویز کرد!
حتی اسم بچه هاشونم انتخاب کرده بودن!
سر یکی از همین دعواها هم میخواسته بود تو جاده خودشو از ماشین پرت کنه و خودکشی کنه!
خب این ها واقعا درسته!؟
حالا بماند برادر من این دختره رو میخواست!
بعد که یه بحثی پیش اومد
خاله ام گفت دختر من از فاطمه ی زهرا هم پاک تره و فلانه و بیساره!
البته اینو هم اضافه کنم این ها شهراشون یکی نبود و دوسه بار همو دیده بودن بیرون
به قول خودش یک بار هم پسره دستش رو گرفته بود یعنی تا این حد بود فقط رابطه شون
نمیدونم چجوری نترسید کسی ببینه و بعد داستان پیش بیاد!
منم دیدم گوش نمیده گفتم زندگی خودته هر کاری دلت میخواد بکن!
منظور من از پاکی اصلا این نیس که دختر یا پسر اجتماعی نباشه و همش کنج خونه بشینه! اتفاقا با این موضوع مخالفم، ولی یه دختر یا یه پسر میتونه در عین حال که توی اجتماع هست و روابط گسترده با آدم ها داره پاک بمونه، من با اینکه یه دختر یا پسر روابط خیلی خاص دونفره بدون چهارچوب داشته باشن مخالفم
ممنون
بله واقعا
من چند بار از سر دلسوزی خواستم به خاله ام بگم
بعد گفتم شر میشه
خیلی هم خواستم منصرفش کنم
ولی خودش نمی خواست
پسره هم زرنگی کرده بود
بهش گفته بود تا چند ماه اول از رابطه شون به هیچ کسی چیزی نگه
من خیلی وقتا از دستش حرصم می گرفت.
بعد پارسال من شاگردم شب با پیام حرف میزد باهام
یهویی که صمیمی حرف میزد من خیلی جا خوردم
اون ها خونه مون بودن و دختر خاله ام روبروی من بود
بعد دیدم گفت کیه بهت پیام میده!
منم گفتم هیچی دوستامن شوخی میکنن
گفت میدونی که داری دروغ میگی اولین باره دیدم چشمات این شکلی شد!
راست هم می گفت
بعد گفت من دیگه آخر این چیزام اگه ندونم یه چیزی هست که هیچی دیگه!
حسابی چشم و گوشش باز شده بود
یا مثلا بعدش میخواست زیر زبون منو بکشه
میگفت اگه به داداشت جواب بله بدم خب تو از رابطه ی 4 ساله ی دوستی من میدونی
میگی به داداشت!؟
کلا بلایی شده بود برای خودش!
البته خیلی وقت ها هم توی مهمونی ها میرفت اتاق با عشقش حرف میزد
یا سرش تو گوشی و نوشتن پیام بود دیگه چند تا از پسرهای فامیل شک کردن که یه چیزی هست!
آهان
واقعا بعضی ها نمیدونم چرا فکر میکنن دختر هر چی محدود و چشم و گوش بسته باشه یعنی خیلی خوبه و بقیه هم غیر خوب!؟
اتفاقا یکی از دخترای اقوام برادرش سر همین موضوع که دیده بود چند بار دخترای دانشجو مورد داشتن
نمیذاشت خواهره بره دانشگاه و با اینکه
تو استان مقام ورزشی آورده بود و مربی هاشم مطمئن بودن نمیذاشت بره مسابقه ی شهرای دیگه!
فکر نکنم کات کرده باشن!
تابستون سر موضوعی که برادرم با این دختر پیش آورد
و چیزایی که گفته شد
من از دختر خاله ام ناراحت شدم
و دیگه تا یه مدت کلا نه رفت و آمد داشتیم نه ازش سراغی گرفتم
از چند وقت پیش هم که دیگه رفت و آمد داریم دوباره
ازش در این مورد چیزی نپرسیدم
ولی خب برادرم اکانت اینستا گرام داره چند وقت پیش عکس نیم رخ دخترخاله ام رو با پسره دیده بود
بعد نشونم داد دیگه فهمیدم هنوز در ارتباطن.
بعد که می گفت میخواد به داداش من جواب بله بده من خیلی تعجب میکردم
گفتم مگه همیشه نمیگفتی اون فقط عشقت هست و اگه اون نشه دیگه هیشکی!؟
گفت خب تموم شده حالا بعدا بهت میگم
دیگه بعد فهمیدم میخواسته زرنگی کنه زیر زبون منو بکشه که بدونه من از رابطه شون به برادرم میگم یا نه!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)